دانلود ترجمه کتاب تحریر المکاسب نوشته دکتر سیدمحمدرضا آیتیpdf
ترجمه کتاب تحریر المکاسب ( مبحث کتاب البیع) نوشته دکتر سیدمحمدرضا آیتی در حجم 148 صفحه پی دی اف ( pdf ) به صورت تحت الفظی، روان و به زبان فارسی
موضوع این فایل که ترجمه کتاب تحریر المکاسب ( از ابتدای کتاب البیع تا اول قول در ردّ و اجازه) می باشد شامل عناوینی چون بیع، معاطات، عقد البیع، احکام المقبوض بالعقد الفاسد، شروط متعاقدین، عقد فضولی می باشد که به زبان فارسی به صورت تحت اللفظی و روان ترجمه شده است.
مخفی نماند که کتاب تحریر المکاسب به زبان عربی برای دانشجویان رشته فقه و مبانی حقوق اسلامی به عنوان منبع اصلی درس «فقه استدلالی» در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری به ارزش 2 واحد و برای دانشجویان حوزههای علمیه به عنوان منبع کمک درسی تدوین شده است.
فهرست مطالب فایل
|
امر سوم:تمییز فروشنده از خریدار در معاطات
امر چهارم: اقسام معاطات بر حسب قصد متعاطیین
امر پنجم: معاطات در عقود غیر بیع
امر هفتم:معاطات پس از تلف عوضین، بیع می گردد.
اعتبار لفظ در عقود و کفایت اشاره در فرض عجز از لفظ
جواز انشاء با هر لفظی که ظهور عرفی در معنای مقصود داشته باشد.
وقوع عقد بیع با هر لفطی دلالت بر آن کند
وقوع غیر بیع، به هر لفظی که دلالت بر آن کند.
این ادعاء که عقود اسبابی شرعیِّ توقیفی می باشد.
اشتراط اهلیّت متعاقدین در هنگام عقد
مَسْأَلَةُ أَحْكَامِ اَلْمَقْبُوضِ بِالْعَقْدِ اَلْفَاسِدِ
حکم اول: ضمان مقبوض به عقد فاسد
حکم دوم: وجوب ردّ فوری مال به مالک
حکم سوّم : حکم منافع مستوفاه و غیر مستوفاه
حکم چهارم : وجوب رد ّمثل زمانی که مبیع تلف شود
حکم پنجم : این که اگر مثلى يافت نشد مگر به بيش از ثمن المثل
حکم ششم: اگر مثل در مثلى متعذّر شد
معیار در تعيّن قيمت مقبوض به بيع فاسد
عدم اعتبار زيادى قيمت بعد از تلف
حكم ارتفاع قيمت به ملاحظه امكنه متعدّد
حكم ارتفاع قيمت كه به سبب زیادی عين حاصل مىشود
تعذّر وصول به عين در حكم تلف است
آیا مالک به گرفتن بدل مجبور می شود
عدم انتقال عين به ضامن با اعطای بدل
تفصیل بین فوت معظم انتفاعات و بعض آنها
خروج عین از ملکیت با بقاء حق اولویت
حکم ارتفاع قيمت بعد از دفع بدل به مالك
حکم ارتفاع قیمت بعد از تعذر و قبل از پرداخت
هرگاه تعذّر برطرف شود، ردّ عین واجب است
عدم بازگشت غرامت به ملک غارم بعد از حصول تمكّن از عين
غاصب اين حق را ندارد كه عين را حبس كرده تا مالك قيمت را به وى دفع كند
اگر عین را حبس کن، پس در نتیجه تلف شود
متعاقدین بايد مالك بوده يا از مالك و يا از شارع مقدس اذن داشته باشند
مسئله اوّل: فضولى بيع را براى مالك واقع ساخته و منعى از مالك قبلا متوجه وى نشده است.
مسأله دوم: شخص فضولى بيع را براى مالك واقع مىسازد و مالك از قبل، بيع فضولى را منع كرده
مسئله سوّم: آن كه فضولى متاع را براى خودش بفروشد
بخشی از فایل به عنوان نمونه |
کتاب بیع
بیع در لغت عبارت است از مبادله ی مالی[1] در مقابل مال[2] دیگر. و ظاهر از عرف و شرع این است که مبیع، اختصاصاً باید عین باشد. و چه بسا واژه بیع در عبارات برخی از فقهاء و در بسیاری از احادیث، در نقل غیر عین[3]، استعمال شده است. و ظاهراً استعمال لفظ بیع در مبادله منافع، مسامحه در تعبیر است، همچنان که لفظ اجاره نیز عرفاً در نقل برخی از اعیان استعمال می گردد؛ مثل میوه بر درخت .
و اما در مورد عوض[4] پس باید دانست که در جواز منفعت بودن ثمن، اشکالی وجود ندارد.
و در جواز این که آیا عمل شخص آزاد و همچنین حقوق قابل انتقال، عوض ِ بیع قرار می گیرند، اشکال وجود دارد. و این اشکال ناشی است از این که، چه از نظر لغت و چه از دیدگاه عرف، در عوض و مُعوّضِ بیع، مالیّت اخذ گشته و معتبر شده است.
سپس باید دانست که برای لفظ بیع، نه حقیقت شرعیّه وجود دارد و نه حقیقت متشرّعه، بلکه بیع بر معنای عرفی خود باقی است. اما فقها در تعریف بیع اختلاف کرده اند.
تعاریف فقهاء از بیع:
- منتقل شدن یک عین از فردی به فرد دیگر در مقابل عوضِ معین، به گونه ی توافق و رضایت طرفینی، بیع است.
و در این تعریف مسامحه آشکار وجود دارد.
- بیع ایجاب و قبولی است که بر انتقال عین از فردی به فرد دیگر دلالت می کند.
و در این تعریف اشکال وجود دارد چون که بیع از مقوله ی معنا است نه لفظ، و الّا انشای آن با لفظ معقول نمی بود.
- بیع، نقل عین به صیغه ی مخصوصه می باشد.
و بر این تعریف اشکالاتی وارد شده است، از جمله این که:اولاً نقل مرادف با بیع نیست و ثانیا معاطات در نظر قائل( محقق کرکی @) بیع است با اینکه معاطات از صیغه خالی می باشد و ثالثاً نقل با صیغه نیز معقول نیست که با صیغه انشا گردد.
- پس بهتر این است که بیع چنین تعریف گردد: بیع انشاء تملیک عین در برابر مال است.
و این تعریف به جهت شمولش نسبت به صلح بر عین در برابر مال و هبه معوضه نقض می شود.پس طارد اغیار نیست.
و این اشکال رد می شود به اینکه حقیقت صلح، هرچند به عین تعلق گیرد، تملیک بر وجه مقابله و معاوضه نیست بلکه صلح به معنای سازش و با هم کنار آمدن است و لذا ماده ی صلح متعدی بنفسه نیست بلکه با اضافه شدن حرف جر به مال، متعدی میشود.
بله! صلح متضمن تملیک است اگر به عین تعلق گیرد نه اینکه صلح، خودش تملیک باشد.
و اما هبه معوضه، انشاء تملیک عین علی نحو مقابله با مال نیست و الا اگر بر وجه مقابله می بود، تملّک یکی از این دو، احد العوضین را بدون اینکه دیگری تملّک پیدا کند، معقول نمی بود.
بنابراین از آنچه که بیان کردیم، حاصل شد که : به راستی تملیک عین در مقابل عوض، در حقیقت فقط مخصوص بیع است.پس اگر بایع بگوید: این شیء را در برابر این ثمن به تو تملّک کردم، بیع تحقق پیدا می کند و صلح یا هبه معوضه نیست، هرچند که این دو را قصد کند.زیرا که تملیک بر جهت مقابله در حقیقت، صلح و هبه نیست، پس این دو واقع نمی شود.
و از کلمات بعضی از مقاربین عصر ما ظاهر میشود که بیع در معانی دیگری غیر از «إنشاء تملیک عینٍ بمالٍ» نیز استعمال میشود، از جمله:
الف. بیع عبارت است از إنشاء تملیک عینٍ بمالٍ به شرط اینکه به دنبالش تملک و قبول مشتری نیز بیاید.
ب. اثری که از ایجاب و قبول حاصل می شود و آن اثر، همان نقل و انتقال است.
ج. بیع عبارت است از نفس عقد، که مرکب از ایجاب و قبول است.به عبارت دیگر خود الفاظ ایجاب و قبول را بیع گویند و کاری به اثرش ندارند. و هر کس که در مقام تعریف بیع می گوید که عقد است، همین معنای سوم را اراده کرده است.
و در اين تعاريف، مناقشات و اشكالات متعددی وجود دارد که واضح است.پس به کتاب های مشروح رجوع کن.
بیع اسم برای صحیح است یا اعم؟
شهید ثانی در کتاب الیمین تصریح کرده است که عقد «بیع» و سایر عقود، حقیقت در صحیح و مجاز در فاسد است؛ چراکه خواص حقیقت و مجاز همچون تبادر و صخت سلب در این دو وجود دارد[5].
همچنین ایشان گفته اند که اگر کسی اقرار کرد که چیزی را فروخته است، کلامش بر بیعِ صحیح حمل میشود و حتی اگر اقرارش را بعداً تفسیر کرده و بگوید مراد من از بیع، بیع فاسد بود، از وی پذیرفته نمیشود اجماعاً. در حالی که اگر برای اعمّ وضع شده و مشترک بین صحیح و فاسد می بود، تفسیرِ اقرارش به هر یک از دو قسم پذیرفته میشد، کما این که در بقیه ی الفاظ مشترک نیز پذیرفته میشود؛ و تقسیم بیع به صحیح و فاسد اعم از حقیقت است.پایان کلام شهید ثانی.
و آنچه که شهید ثانی ذکر کرده اند اشکال به آن وارد است ؛ این که وضع این الفاظ برای صحیح، سبب می شود که تمسک به اطلاقاتی مانند «احل الله البیع» درست نباشد و حتی تمسک به اطلاق ادله ی سایر عقود مانند «اوفو بالعقود» در مقام شک در معتبر بودن چیزی، جایز نباشد، درحالی که سیره علمای اسلام تمسک به این اطلاقات در مقام شک است.
__________________________________
[1] . یعنی مبیع، مثمن یا معوّض
[2] . یعنی ثمن و عوض معامله
[3] . یعنی منفعت.
[4] . ثمن
[5] . یعنی متبادر از لفظ بیع، بیع صحیح است و از بیع فاسد میتوان سلب عنوان بیع کرد و گفت «لیس ببیعٍ» .
هنوز نظری وجود ندارد